جدول جو
جدول جو

معنی نافه گشای - جستجوی لغت در جدول جو

نافه گشای
(دُ نِ)
نافه گشا. عطرافشان. که هوا را معطر می کند. که فضا را خوشبوی و عطرآگین کند. رجوع به نافه گشا شود:
بر تن چنگ بند رگ وز رگ خم گشای خون
کآتش و مشک زد بهم نافه گشای صبحدم.
خاقانی.
دستم از نامۀ او نافه گشای سخن است
کآهوی تبت توران به خراسان یابم.
خاقانی.
باد صبح از نسیم نافه گشای
بر سواد بنفشه غالیه سای.
نظامی.
عطسه ای ده ز کلک نافه گشای
تا شود باد صبح غالیه سای.
نظامی.
آهوی شب چو گشت نافه گشای
صدفی شد سپهر غالیه سای.
نظامی.
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد.
حافظ.
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد.
حافظ.
آفرین بر قلم نافه گشایت صائب
که ز تردستی او ملک سخن آباد است.
صائب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نافه گشا
تصویر نافه گشا
آنکه نافۀ مشک را بگشاید و بوی خوش پراکنده سازد، نافه گشاینده، برای مثال هوا مسیح نفس گشت و خاک نافه گشای / درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد (حافظ - ۳۵۸)، کنایه از خوش بوکنندۀ هوا
فرهنگ فارسی عمید
(فَ / فِ گُ)
عمل نافه گشای. سر نافه بازکردن. مجازاً، به معنی عطرافشانی و معطر و مشک آگین کردن هوا.
- نافه گشائی کردن، نافه را باز کردن. کنایه از عطر افشانی کردن:
چون صبحدم عید کند نافه گشائی
بگشای سر خم که کند صبح نمائی.
خاقانی.
به ادب نافه گشائی کن از آن زلف سیاه
جای دلهای عزیز است به هم برمزنش.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دُ)
آنکه نافۀ مشک را باز می کند و از هم می گشاید. که با گشودن نافه هوا را مشک آگین و معطر می کند
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ بَ اَ)
نیزه ربای:
درعش از دست صبح نیزه گشای
نیزه ش از درع ماه حلقه ربای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ کَ / کِ)
عمل نافه کش. صفت آهوی نافه دار:
هر آهو که با داغ او زاده بود
ز نافه کشی نافش افتاده بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نافه گشایی
تصویر نافه گشایی
عمل نافه گشا، عطرافشانی
فرهنگ لغت هوشیار
نافه با خود داشتن: هر آهو که با داغ او زاده بود ز نافه کشی نافش افتاده بود. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
نافه را باز کردن، عطرافشانی کردن: چون صبحدم عید کند نافه گشایی بگشای سرخم که کند صبح نمایی. (خاقانی. سج. 432)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافه گشا
تصویر نافه گشا
((~. گُ))
خوشبو، معطر
فرهنگ فارسی معین